Friday, July 25, 2008

...

یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت در بند آن مباش که مضمون نمانده است

(صائب تبریزی)

Friday, July 18, 2008

جبر حلیم

یکی از مباحثی که توی دینی ، بعد از اون بینش اسلامی و بعد از اونها معارف خوندیم ، جبر و اختیار بود. مبحثی که همیشه به ما زورچپون می شد
من همیشه فکر می کردم که ما در داخل یک قالب جبری بزرگ ، دارای اختیار جابجایی هستیم. یعنی اینکه جبر زمان و مکان به دنیا اومدنمون – به قول محسن نامجو ، جبر جغرافیایی – ما رو محصور کرده اما توی اون غلت می زنیم
اما چی شد که من امروز یاد جبر و اختیار افتادم

من دیشب ساعت 5/1 از مهمونی دوستانه برگشتم خونه ، 1 ساعتی قبل از اون موقع نامزدم مسیج داد که توی بخش اطفال ، مریض جدید آمده و حسابی درگیره ، شام هم نخورده
خوابیدم و ساعت 5/5 طبق معمول همیشه بیدار شدم. گفتم یک کار ته مرام بکنم ، سورپرایز هم باشه

ساعت 6 صبح ماشین رو برداشتم و راه افتادم. حلیمی سر کوچه بسته بود. از خونه اومدم توی شهر و ... حلیم بهارستان احمد آباد هم بسته بود. یاد فلکه برق افتادم. رفتم و 5/1 کیلو حلیم مشتی خریدم و رفتم سمت بیمارستان
نزدیک بیمارستان مسیج زدم که اگه بیداری ، صبحونه نخوری که می خوام برات بیارم. جواب اومد که چون تا صبح توی آی سی یو بودم و دارم از خستگی از پا در میام ، زنگ زدم بابام بیاد دنبالم

بله
حالا ساعت 15/7 صبحه. من موندم و حوضم. سر و ته کردم. اول تو راه برگشت رفتم ماشین رو گاز زدم. اما با حلیم ها می خواستم چیکار کنم؟ فرصت خونه اومدن هم نداشتم چون ساعت 8 کلاس داشتم ، بگذریم که حالش رو هم نداشتم.
اگه می خواستم بگذارمشون توی ماشین تا ساعت 5/11 خراب می شد احتمالا.
جای خوردنش رو هم نداشتم ، دیشب الهام اونقدر ماکارونی داد بهمون که هنوز توی گلوم بود
توی بعثت نزدیک کلاس بودم که دیدم یک خونه خرابه ای هست. که دو تا جوون اونجان. ماشین رو زدم بغل و رفتم نگاه کردم. دیدم دارن خونه رو می سازن و اینا هم کارگر ساختمانی هستن و تازه از خواب بیدار شدن
بهشون گفتم حلیم نذری می خورین؟ کلی حال کردن. ظرف آوردن و حلیم رو براشون کشیدم و بعد هم رفتم کلاس

اگه یک کسی صبح جمعه منو از خواب بیدار می کرد و می گفت پاشو برو از فلکه برق - با فاصله 20 کیلومتر - حلیم بخر و ببر بده دو تا کارگر ساختمانی بخورن ، حتما کلی بهش بد و بیراه می گفتم. اما همه این موقعیت ها چرخیدن و چرخیدن ، تا من این کار رو با فراغ بال و لذت انجام بدم

نمی دونم مختار بودم تو چه قسمتهایی از این فرآیند ولی فکر کنم اون حلیم باید به این دو نفر می رسید ، حالا شاید بشه اسمشو گذاشت جبر حلیم سر صبح جمعه یا هر چیز دیگه

Tuesday, July 15, 2008

امضای سخت 25 تیرماه

برای امشب چی باید بنویسم؟ می تونم اصلا چیزی بنویسم؟
گفتگو
...
نوشته شد و امضا و
این تاریخ هم به تاریخهای خوبمون اضافه شد
87/4/25
البته هنوز امضاهای اصلی مونده
ولی خوب این اولینش بود

Friday, July 11, 2008

باز هم گربه ها

اما واقعه مهم اینکه بچه گربه ها ، 11 روزه شدند و اول حبه انگور و بعد شنگول چشمهایشان باز شده
دارم به یک مجموعه ای براشون فکر می کنم که یک سری عکسهای ناب ازشون رو برای گربه دوستان عالم بگذارم
منتظر باشید

هفته گذشته و زندگی ما

البته در هفته گذشته ، دوشنبه شب یک اتفاقات دیگری هم افتاد
که من فکر می کردم باید در موردش حرف نزد ، اما
یکی از طرفین ماجرا در کامنتی در موردش تذکر داد و اینها

بهرحال دوشنبه شبی بود و ما ... و ... و ...

همین دیگه هر کی نفهمید از بغل دستی اش بپرسه

سیاست در هفته ای که گذشت- 18 تیر

عرض کنم که این هفته همون طور که یادتون هست – ان شا ا...- شامل یک روزی بود
به نام 18 تیر که خصوصیت خاصی نداشت جز اینکه فرداش 19 تیره و روز قبلش 17 تیر

در چنین روزی در 9 سال قبل ،یک عده از دوستان دانشجو در کوی دانشگاه تهران بر اثر گرمای هوا از خوابگاه بیرون آمدند و بعد از پس از تهیه کولر گازی براشون دوباره رفتند توی کوی. بقیه روایت ها هم کلا دروغ محضه

برای اینکه کاملا شیر فهم بشید ، روایت دکتر زاکانی رو از 18 تیر 78 مطالعه کنید که هم فاله و هم با حاله
http://www.alef.ir/content/view/29181

ضمنا این برادرمون دراین دوره اخیر جز گروهی هستند که بهشون می گن رایحه خوش خدمت و یک جوکی هست در مورد این رایحه خوش خدمت که متاسفانه من نمی دونم نقل اون جوک ، جز ردیفهای ارتداد و قانون تشدید مجازات وبلاگ نویسی که جدیدا در مجلس مطرح شده هست یا نه

بهرحال اون جوک ، که من کلا خودم باهاش خیلی موافق نیستم رو براتون نمی گم تا حسابی بسوزید اما برای اینکه از یک سر دیگه به بادمجان – ببخشید 18 تیر – نگاه کرده باشید این لینک ها رو هم اگه نخوندین بخونین

این آقای محمد علی ابطحی که یک جورایی همشهری ماست و اشتباها آخوند شده ، وگرنه ذاتش اینجوریا نیست با مصطفی تاج زاده نشسته به سوال و جواب درباره بادمجان – ببخشید
بازهم 18 تیر در سه بخش که لینکهاش این زیره -
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146309545
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146309546
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146309547

این بادمجان هم بدجوری ذهن منو اشغال کرده و اینم یک جوکی داره که بازهم من نمی دونم شامل حال قانون فعلا مطروحه می شه یا نه و البته چون من از بادمجان چندان خوشم نمی آد ، از این جوک هم فاکتور می گیرم

بهرجهت خودتون – این دفعه دیگه یادمه – 18 تیر رو از زوایای مختلف بررسی کنید و به هر نتیجه ای رسیدین اونو برای خودتون نگه دارین و به من هم هیچ ربطی نداره

اگر از احوالات شخصی ما باشید پرسان

عرض کنم که جمعه است ، بیست و یکمین روز از ماه تیر سال 1387 ( یا همون 2567 شاهنشاهی) یا هر تاریخ دیگه که شما دوست دارین

این سومین هفته ای است که نظم به این وبلاگ رسیده و داره بالای سر این وبلاگ چرخ می زنه ، یک چیزی بلاتشبیه مثل سفینه لئونوف بالای سر زاگادکا توی مدار مشتری

نخوندین ، 2010 ادیسه 2 رو می گم؟ بخش اعظمی از عمرتون رو به فنا است ، حالا فنا فی ا... یا فی یه چیز دیگه

این هفته من یک خرده بیشتر از خیلی کار داشتم
چهارشنبه 19/4 بعد از عمری (دقیقترش می شه 5/8 سال) امتحان داشتم ، پژوهش عملیاتی که می شه گفت بدک نشد ، گرچه یک مقداری جو امتحان بعد از این همه سال منو گرفت سر جلسه و یک مساله را به جواب نرسیدم

پنج شنبه صبح سمینار داشتم ، برای درس
مدیریت سیستمهای اطلاعات با موضوع برون سپاری

این بود که کلی از وقت اواخر اون هفته ام و این هفته جاری به سرچ مقاله ، خوندن و جدا کردن ، درست کردن سمینار و خوندن درس برای امتحان گذشت

همه اینها به کنار روز سه شنبه هم یک قرار مصاحبه کاری داشتم توی تهران
عصر دوشنبه با قطار رفتم تهران و عصر سه شنبه هم برگشتم ، برای این مصاحبه که فکر می کردم منو برای کار با یک نرم افزاری تست خواهند کرد و من هم خیلی وقت بود با اون نرم افزار کار نکرده بودم ، نزدیک 2 روز و همچنین شبی که توی قطار رفت بودم وقت گذاشتم. البته کسی هم ازم تست نگرفت و مصاحبه به گفتگو گذشت

خلاصه هفته پر کاری بود نسبتا ، نسبت به 6 هفته قبلی
و نسبتا هم موفق ، هم جلسه مفیدی بود ، هم امتحان نسبتا خوبی و هم سمینار بهتر از همه

در بین همه اینها توی کتابخونه کاملا مرتب شده دست دراز کردم و ادیسه 2 رو هم برداشتم و گاه گداری بین کارها تورق و بازخونی می کردم

به این کتاب و ایده های بسیار عالی آرتور سی کلارک خیلی علاقه دارم. استفاده از ماشینهای خودتکثیرشونده – فون نویمان – برای مکیدن جو مشتری و تبدیلش به یک خورشید دوم در منظومه شمسی شاهکاره و اون تز استفاده از آبهای اروپا – قمر مشتری – به عنوان سوخت که البته توی کتاب بلای جون چینی ها می شه

خیلی شرح ندم ، اون نسخه ای که من دارم ترجمه رضا فاضل ، چاپ اول ، انتشارات سروش ، 1370 که می تونین پیدا کنید و بخونید و حال کنید و یک یادی از کلارک که 20 مارس 2008 (شب عید نوروز همین امسال) در 91 سالگی درگذشت بکنین

Friday, July 4, 2008

مهمترین حادثه هفته












سومین اتفاق هفته ، این بود که گربه ماده ما
روز دوشنبه 10/4/87 ساعت 10 صبح وضع حمل کرد و سه تا بچه گربه خوشگل آورد
اسمشون رو هم به ترتیب به دنیا آمدن گذاشتیم شنگول ، منگول و حبه انگور

حوادث هفته - نامه منتجب نیا

دومین حادثه جالب این هفته نامه منتجب نیا به احمدی نژاد بود

جالبه که منتجب نیا یک سری حرفهایی رو زده بود که همه می دونن راسته ولی آقایون هیات محترم دولت دوست دارن ضمن اینکه تکذیبش می کنن ، همه به اون حرفها اعتقاد پیدا کنن. عجب جمله ای گفتم ها

اینکه توی هیات دولت صندلی خالی هست یا نزدیکان احمدی نژاد پشت سجاده خالی نماز می خونن که قایم کردن نداره

نمی دونم بالاخره این آقایون به این کارها اعتقاد دارن؟ اگه دارن چرا تکذیب می کنن، مگه کار بدیه!

نگاهی به حوادث هفته

عرض کنم که حوادث زیادی داشت این هفته
مثل اعلام برد یک نفره رابرت موگابه در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری

خیلی حال می داد اگه مثلا اعلام می کردن که دوم شده

این رابرت موگابه واقعا آدم جالبیه. آدمها کلا وقتی پیر می شن سفت به چیزی که دارن
می چسبند. یکی از چیزهایی که همیشه از خدا خواستم اینکه پیر خرفت نشم
حالا با خودتون می گین که خودشو با رابرت موگابه مقایسه کرد
عجب بی انصافی هستین. من حداقل از اون سفیدترم که

یک فوتبال زیبا و یک فینال رویایی

لذت بردم
یک فوتبال جذاب و دوست داشتنی ، بدون عقب کشیدنهای مهوع و حساب گرانه و با حملات فراوان ، حتی تا دقایق و ثانیه های پایانی

اگه بگم این دومین فینال جذابی بود که در عمرم دیدم ، اولین بار 22 سال پیش فینال جام جهانی 86 مکزیک ، دیه گو با حضور توفانی اش و فینال فوق العاده ، اون پاس استثنایی و گل خورخه بوروچاگا که آرژانتین 3-2 آلمان را برد

بعد از اون هیچ کدوم از فینالهای جام جهانی،اونقدر برام جذاب نبود. فینال 90 با گل مشکوک بره مه ، یا فینال 94 که با پنالتی به اون بازی کسالت بار خاتمه داده شد ، ... البته نمی شه از این گذشت که وقتی یک بار ، یک بازی فوق العاده تو ذهن جاگیر میشه ، دیگه بازی های دیگه اون جلوه خودشون رو ندارند ، وگرنه فینال 98 فرانسه با گلهای قشنگش دیدنی بود اما ...

جام ملتهای اروپا هم خیلی خیلی کم منو گرفتند ، شاید بجز 92 که دانمارک با دوپینگ – حذف سیاسی یوگسلاوی – بالا آمد و قهرمان هم شد و انصافا بازی های قشنگی هم داشت

اما این دوره چیز دیگه ای بود. از بازی اول که اسپانیا 4-1 روسیه رو برد ، با خودم گفتم این تیم خیلی عالی بازی می کنه ، خیلی عالی تر از اونچه در تصور می گنجه و انصافا بازی به بازی بهتر بود تا این فینال زیبا ؛ اون کورس استثنایی و گل فرناندو تورس.
فکر می کنم بعد از 22 سال ، برای اون فینال زیبای 1986 یک جایگزین توی ذهنم پیدا شد.
فینال یورو 2008

برد اسپانیا رو به همه هواداران فوتبال تهاجمی و زیبا تبریک می گم...

حاشیه : از جمعه می خواستم منظم بنویسم و هفتگی ، هنوز هم همین قصد رو دارم. این رو یک ویژه نامه شبانه تلقی کنید برای برد اسپانیا