Sunday, December 23, 2007

روی در ابهام

مبهم نوشتن هم خیلی حال می ده ، نه؟

Wednesday, December 19, 2007

خدایا چقدر باحالی

وقتی دوست داری شیرین ترین شیرین زندگیت فردا روز خوبی و نتیجه بهتری داشته باشه
چه می کنی غیر از آرزو

Saturday, December 15, 2007

lمگه هر عکسی توضیح می خواد؟

داستان يك سيب

يه روز يه سيب از روي درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد جاذبه زمين را كشف كرد.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد فكر كرد كه چقدر بد شانس است و آن جا را براي هميشه ترك كرد.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد سيب را نقاشي كرد.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد مرد.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد سيب را با لذت خورد.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد توشه اي از علم سيب بر ذهن گذاشت و عصاره اي شفابخش ساخت براي اثبات توانگري خويش در آن چه مردم معجزه طب مي ناميدند.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد
گفت: اين سيب توطئه خصمانه دشمنان من است و رفت تا انتقام بگيرد.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد
با تنها رمقي كه از فرط گرسنگي در دستانش جاري بود ، سيب را در جيب نهاد براي روز مبادا!

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد
سفري كرد به دل ذرات نهان سيب تا فلسفه جهان را در آگاهي از پيوند ذرات آن بيابد.
يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد رفت تا سخاوت درخت را با دوستانش تقسيم كند.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد گفت: من هم مثل تو از ريشه و خانواده ام وامانده ام و آن يگانه سيب، همدم يك عصر گاه آن مرد تنها شد.
يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد سيب را خاك كرد تا نگاه بد بينانه ديگران طراوت سيب را پژمرده نكند.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و او انديشيد كه چه دنياي كينه توزي كه حتي درخت را به جنگ با آدمي بر مي انگيزد و آن درخت را قطع كرد.

يه روز يه سيب از روي يه درخت افتاد روي سر يه مرد ، و آن مرد شعري درباره يك سيب نوشت:

زندگي يك سيب است، گاز بايد زد با پوست ...

Sunday, December 9, 2007

آب خوردین این طوری؟

این مصی تا مارو نکشه دست بردار نیست. به کمپاس گفته آب نخره

اونم توی این جا با این آب های آلوده ، ساعت 2 بیدار شدم و تشنه و کلیه هام درد می کرد

پا شدم با همون لباس خواب ، شلوار گرمکن و تی شرت زدم بیرون. توی دو کیلومتری

خونه یه سوپرمارکت پیدا کردم و دو تا بطری اب معدنی خریدم

خوشمزه ترین خوراکی دنیا بود این جرعه های آب

Saturday, December 8, 2007

از سری تفکرات یک مرد سنتی - 1

سخت ترین کار دنیا درک کردن زن هاست. حتی اکه فکر کنی که خیلی می شناسیشون بازهم یک وقت هایی چیزهایی می گن که درک
دلیلش خیلی سخته
اینو کلا نوشتم ها

Wednesday, December 5, 2007

بدو بدو


چند روز نیامدم که علتی نداشت جز خستگی بسیار شدید جسمی ناشی از دوندگی به دنبال امضای مشاوران محترم

که البته ادامه هم داره


اما یه سایتی هست به اسم


که نوید منو دعوت کرده بهش. نمی دونم هنوز چقدر عضو داره و چجوریه فقط ثبت نام کردم

اما یه عکس بامزه برای پروفایل خودم گذاشتم که نشون علاقه همیشگی منه