Tuesday, October 28, 2008

عرض کنم که نوامبر

اوکی
آها این جوری شروع وبلاگ هم مدرن میشه
داشتم میل هامو چک می کردم که دیدم طول می کشه ، گفتم یک سری هم به این وبلاگ بیچاره هم بزنم. خیلی وضعیتش اسف باره
از اون دفعه ای که توش نوشته شد - البته به صورت محصول مشترک - 5 هفته گذشته
اون موقع بعد از 24 روز برگشته بودم مشهد ، 5 روز خونه موندم و بعدش 5 روز عسلویه ، 2 روز مشهد (2 بار) و یکبار هم ده روز عسلویه و بعدش 5 روز مشهد ، همین آخر هفته گذشته و احتمالا 3 یا 4 دفعه دیگه همین جوری (ده ، یازده روز عسلویه و سه چهار روز مشهد ) میرم و میام ... اینجوری فعلا کار در حال اتمام شرکت رو هم سر می زنم و مرتب سر کلاس ها هم حاضر می شم
راستی این ترم 12 واحد برداشتم و فعلا 4 تا از 6 درس کار می خوان و ترجمه و پاور پوینت و ... که حسابی درگیر شدم. شبها درس می خونم و از امشب هم باید شروع کنم به ترجمه با این زبان افتضاح
این کارگاه هم نفسهای آخر رو می کشه و پانچ هاش هم در حال اتمامه و می مونه کارهای کاغذی اش که نهایتا تا آخر آذر باشه
راستی گوش شیطون کر کم کمک داریم زمان بندی می کنیم برای عروسی و خریدها و اینجور کارها
خلاصه اینهم وضعیت فعلی ماست شاید تا دو ماه آینده ، گرچه گندی این شغل اینه که هر لحظه در حال تغییره و نمیشه روش حساب درست و حسابی کرد
نوامبر این طوری گذشت در مجموع

Monday, September 22, 2008

غافلگیری

امشب این وبلاگ دربست در اختیار می باشد
--------------------------------
...
....
.....
......
.......
سه ردیف اول حرفایی که مربوط به سه هفته بودنت در عسلویه است
ردیف های بعدی هم حرفایی که بهتره نگفته باقی بمونه!س
آخرشم باید بگم هیچ وقت نصفه شب مادرهرمز را اینجوری غافلگیر نکن...ی

Friday, September 19, 2008

دوره مزخرف

امروز 18 روز شد که در عسلویه ام. با سه روزی که تهران و تو راه به سمت عسلویه بودم الان 21 روزه از هم دوریم

دو روز و سه شب دیگه هم

Friday, September 5, 2008

...

دلم برات تنگ شده ، خیلی زیاد

باز هم عسلویه

عرض کنم که
این شروع هم برای این وبلاگ شده یک عادت
یا یک بیماری
مثل این بیماری عسلویه آمدن من
بگذریم
هفته پیش همین موقع داشتیم با مادر هرمز از خونه پدر خانمم می آمدیم بیرون به سمت نمایشگاه خودرو
همونجایی که مردم از سر و کول هم بالا می رفتن - ما هم یکی از اونها- تا ماشین هایی که توی خیابون هست رو ببینن
البته این جمله یک بخشی اش از سهیل عزیزه ، یک وقت ادعای کپی رایت نکنه و وبلاگ منو توقیف نکنه
با قطار ساعت 12 شب آمدم تهرون و عصر شنبه هم دفتر بودم
عصر شنبه توی مترو بودم و داشتم از دفتر شرکت - توی کرج - برمی گشتم اکباتان که مدیر عامل مون زنگ زد
که می تونی بیای عسلویه ، خیلی گرفتاریم
بلیت که نبود ، نه یکشنبه ، نه دوشنبه ، نه لیست انتظار
از تهران تا اصفهان رو با سواری رفتم ، اصفهان تا شیراز رو با اتوبوس و شیراز تا عسلویه رو باز با سواری
ساعت 8 صبح دوشنبه راه افتادم و ساعت 3 صبح سه شنبه عسلویه بودم
و الان 4 روزه که توی کارگاهم
کار آخرشه و کلی کار سند و مدرکی مونده از فرمهای کنترل کیفیت و ادعاهای اضافه کاری و چیزهای دیگه
خلاصه فعلا دفتر تهران و مناقصه بسته شد پرونده اش
با عرض پوزش از دوستانی که شیرینی نخوردن
فعلا باید سماق بمکین

Sunday, August 31, 2008

دلتنگی

عرض کنم که
در این 24 روزی که ننوشتم توی این وبلاگ ، خیلی اتفاقات افتاد
ازدواج کردیم
خیلی خوب ، حالا چرا گیر میدی جشن نامزدی گرفتیم
و 3 هفته خوب رو گذروندیم
و حالا توی ترمینال 4 مهرآباد نشستم برای بلیت عسلویه
که توی لیست انتظار بگیرم

تنها نکته مثبت وضعیت فعلی ام این اینترنت پرسرعت که دارم ازش استفاده می کنم

Friday, August 8, 2008

افتتاح المپیک 2008

ضمنا محض حسن ختام این هفته عرض کنم که بازی های المپیک پکن در ساعت 8 و 8 دقیقه روز 8 ماه 8 سال 2008 به وقت چین که ظاهرا همین حدودهاست که دارم می نویسم شروع می شه
امیدوارم از دیدن افتتاحیه سانسور شده اش لذت کافی و وافی رو ببرید

به نظرتون کجاست؟













عرض کنم ظاهرا اون نقطه سیاهی که می بینین کعبه است و این هم طرح توسعه مکه است تا سال 2012
به نظر یک خورده زود میاد تاریخش اما قرار نیست اجراشو بدن دست تیم بازسازی بم

آخرین خبر از پرونده استاد کذایی و معاون دانشجویی دانشگاه زنجان

این خبر رو هم برای این نقل می کنم تا استنادی باشه در تایید حرف دوستم برای اعتماد به نفس
یعنی اعتماد به نفس فقط برای این نیست که فوق دیپلمت رو دکترا جا بزنی بلکه می تونی دختر مردم رو ... و بعدش روش ماله بکشی
می گین نه ؟ شما هم توی بیابون بودین مگه؟
معاون ‌دانشگاه ‌زنجان دختر را صیغه كرده‌بود
جعفر گل‌محمدي در تشريح پرونده جنجالي دانشگاه زنجان با اشاره به اينكه طبق اظهارات دو متهم صيغه محرميت جاري شده بود، افزود: هر دو متهم در تحقيقات اوليه عنوان كردند كه الفاظ عقد موقت را اين دختر دانشجو تكرار كرده اما صرف‌نظر از صحت يا عدم صحت جاري شدن عقد موقت، نوع عمل آنها در محوطه دانشگاه كار بسيار قبيحي است. به گزارش ايسنا، وي با بيان اينكه مدعي‌العموم شاكي اين پرونده است بيان كرد: صحت جاري شدن صيغه عقد موقت به‌لحاظ شرعي و قضايي با دادگاه است اما طبق ادعاي متهمان از حيث صحت عقد، اين عمل انجام شده است. دادستان زنجان با بيان اينكه در حال حاضر هر دو متهم آزاد شده‌اند، گفت: اين دو متهم براي اخذ آخرين دفاع از سوي دادگاه احضار مي‌شوند و بعد از اخذ آخرين دفاع، پرونده جهت رسيدگي نهايي به دادگاه ارسال مي‌شود.
گل‌محمدي با بيان اينكه در حال حاضر در محيط دانشگاه هيچ مساله غيرموجهي ديده نمي‌شود، افزود: دانشجويان تحصن كننده افرادي مومن، متعهد و‌ با ايمان بوده‌اند كه نسبت به اين موضوع اعتراض كرده‌اند؛ ما هيچ كدام از آن‌ها را مجرم ندانستيم. در برخي جريان‌ها افرادي را كه مرتكب جرم تخريب،‌ توهين، اهانت و ممانعت از ورود شده و شاكي خصوصي داشته‌اند را بازداشت كرده‌ايم. دادستان زنجان با بيان اينكه فعلا يك نفر از دانشجويان در بازداشت به سر مي‌برد، افزود: تعدادي از افرادي كه خارج از دانشگاه در اين تحصن شركت كرده بودند در بازداشت‌ هستند و ممكن است با وصول شكايت‌هاي جديد، افرادي ديگر نيز بازداشت شوند؛ اما در حال حاضر وضعيت دانشگاه آرام است.

درگذشت سولژنیتسین در 3 آگوست

آلکساندر سولژنیتسین» نویسنده مشهور روسی که به خاطر افشای سیستم زندانها و اردوگاههای نظامی در دوره استالین در رمان‌هایش، بیست سال از عمرش را در تبعید گذراند، در سن ۸۹ سالگی در مسکو درگذشت
سخنگوی کرملین تسلیت «دیمیتری مدویدوف» رئیس جمهور روسیه را به خانواده سولژنیتسین ، نویسنده رمان‌های مشهور «شبه جزیره گولاگ« و «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ»، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1970، ابلاغ کرد
همچنین «گورباچف» رهبر پیشین اتحاد جماهیر شوروی اظهار داشت: «سولژنیتسین در تضعیف سیستم تمرکزگرای استالین نقش کلیدی داشت و آثار او دید میلیونها نفر را تغییر داد». آلکساندر سولژنیتسین در جنگ جهانی دوم به عنوان افسر توپخانه خدمت کرده بود و به خاطر شجاعتش، مدال افتخار دریافت کرده بود. اما در سال 1945 به خاطر نوشتن نامه‌ای در انتقاد از جوزف استالین مورد غضب قرار گرفت و هشت سال زندانی شد. او در سال 1974 از شوروی اخراج شد و از آن جا به آلمان غربی و سوئیس رفت و در نهایت در ایالات متحده ساکن شد
وی در سال 1994 پس از بیست سال تبعید در غرب به روسیه برگشت
وقتی داشتم دنبال مقاله برای یادمان فوت سولژنیتسین می گشتم این سایت رو پیدا کردم. شما هم ببینید

اعتماد به نفس

عرض کنم که یک روزی با یک دوستی در یک جایی صحبت می کردیم - عجب جمله نکره ای شد ها
بعد این رفیق شفیق گفت توی این مملکت همه کار می تونی بکنی ، فقط باید اعتماد به نفس داشته باشی
اون موقع بهش گفتم اینجوریا هم نیست دیگه
گفت تو رفتی توی اون بیابون از مرحله پرت شدی
گذشت تا هفته جاری و رای اعتماد به کابینه و صحبت های بعدش و سرمقاله کیهان و ... که جای تکرارش اینجا نیست
حیف که به اون رفیقم دسترسی ندارم وگرنه حق داشت که بگم دست مریزاد
توی مملکتی که یک نفر با فوق دیپلم بگه دکترا دارم اونم از آکسفورد و 15 سال با همین مدرک حقوق بگیره واقعا تنها چیزی که لازمه اعتماد به نفس اه و بس

Saturday, August 2, 2008

خرخونی

عرض کنم که این هفته قبلی رو عسلویه بودم. بدو بدو دنبال یک سری کارهایی که می شه بهشون گفت کنترل پروژه یا مشاوره مدیریت ارشد
نوشتن جمعه رو هم واقعا یادم رفت. آخه نشسته بودم و برای امتحان امروزم می خوندم
امتحان سیستمهای اطلاعات مدیریت داشتم. خیلی خوب شد احتمالا نمره کامل رو می گیرم
نمره های تحقیق در عملیات رو هم دادند. 19 شدم
اینم یک عالمیه ها. درس خوندن رو می گم

Friday, July 25, 2008

...

یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت در بند آن مباش که مضمون نمانده است

(صائب تبریزی)

Friday, July 18, 2008

جبر حلیم

یکی از مباحثی که توی دینی ، بعد از اون بینش اسلامی و بعد از اونها معارف خوندیم ، جبر و اختیار بود. مبحثی که همیشه به ما زورچپون می شد
من همیشه فکر می کردم که ما در داخل یک قالب جبری بزرگ ، دارای اختیار جابجایی هستیم. یعنی اینکه جبر زمان و مکان به دنیا اومدنمون – به قول محسن نامجو ، جبر جغرافیایی – ما رو محصور کرده اما توی اون غلت می زنیم
اما چی شد که من امروز یاد جبر و اختیار افتادم

من دیشب ساعت 5/1 از مهمونی دوستانه برگشتم خونه ، 1 ساعتی قبل از اون موقع نامزدم مسیج داد که توی بخش اطفال ، مریض جدید آمده و حسابی درگیره ، شام هم نخورده
خوابیدم و ساعت 5/5 طبق معمول همیشه بیدار شدم. گفتم یک کار ته مرام بکنم ، سورپرایز هم باشه

ساعت 6 صبح ماشین رو برداشتم و راه افتادم. حلیمی سر کوچه بسته بود. از خونه اومدم توی شهر و ... حلیم بهارستان احمد آباد هم بسته بود. یاد فلکه برق افتادم. رفتم و 5/1 کیلو حلیم مشتی خریدم و رفتم سمت بیمارستان
نزدیک بیمارستان مسیج زدم که اگه بیداری ، صبحونه نخوری که می خوام برات بیارم. جواب اومد که چون تا صبح توی آی سی یو بودم و دارم از خستگی از پا در میام ، زنگ زدم بابام بیاد دنبالم

بله
حالا ساعت 15/7 صبحه. من موندم و حوضم. سر و ته کردم. اول تو راه برگشت رفتم ماشین رو گاز زدم. اما با حلیم ها می خواستم چیکار کنم؟ فرصت خونه اومدن هم نداشتم چون ساعت 8 کلاس داشتم ، بگذریم که حالش رو هم نداشتم.
اگه می خواستم بگذارمشون توی ماشین تا ساعت 5/11 خراب می شد احتمالا.
جای خوردنش رو هم نداشتم ، دیشب الهام اونقدر ماکارونی داد بهمون که هنوز توی گلوم بود
توی بعثت نزدیک کلاس بودم که دیدم یک خونه خرابه ای هست. که دو تا جوون اونجان. ماشین رو زدم بغل و رفتم نگاه کردم. دیدم دارن خونه رو می سازن و اینا هم کارگر ساختمانی هستن و تازه از خواب بیدار شدن
بهشون گفتم حلیم نذری می خورین؟ کلی حال کردن. ظرف آوردن و حلیم رو براشون کشیدم و بعد هم رفتم کلاس

اگه یک کسی صبح جمعه منو از خواب بیدار می کرد و می گفت پاشو برو از فلکه برق - با فاصله 20 کیلومتر - حلیم بخر و ببر بده دو تا کارگر ساختمانی بخورن ، حتما کلی بهش بد و بیراه می گفتم. اما همه این موقعیت ها چرخیدن و چرخیدن ، تا من این کار رو با فراغ بال و لذت انجام بدم

نمی دونم مختار بودم تو چه قسمتهایی از این فرآیند ولی فکر کنم اون حلیم باید به این دو نفر می رسید ، حالا شاید بشه اسمشو گذاشت جبر حلیم سر صبح جمعه یا هر چیز دیگه

Tuesday, July 15, 2008

امضای سخت 25 تیرماه

برای امشب چی باید بنویسم؟ می تونم اصلا چیزی بنویسم؟
گفتگو
...
نوشته شد و امضا و
این تاریخ هم به تاریخهای خوبمون اضافه شد
87/4/25
البته هنوز امضاهای اصلی مونده
ولی خوب این اولینش بود

Friday, July 11, 2008

باز هم گربه ها

اما واقعه مهم اینکه بچه گربه ها ، 11 روزه شدند و اول حبه انگور و بعد شنگول چشمهایشان باز شده
دارم به یک مجموعه ای براشون فکر می کنم که یک سری عکسهای ناب ازشون رو برای گربه دوستان عالم بگذارم
منتظر باشید

هفته گذشته و زندگی ما

البته در هفته گذشته ، دوشنبه شب یک اتفاقات دیگری هم افتاد
که من فکر می کردم باید در موردش حرف نزد ، اما
یکی از طرفین ماجرا در کامنتی در موردش تذکر داد و اینها

بهرحال دوشنبه شبی بود و ما ... و ... و ...

همین دیگه هر کی نفهمید از بغل دستی اش بپرسه

سیاست در هفته ای که گذشت- 18 تیر

عرض کنم که این هفته همون طور که یادتون هست – ان شا ا...- شامل یک روزی بود
به نام 18 تیر که خصوصیت خاصی نداشت جز اینکه فرداش 19 تیره و روز قبلش 17 تیر

در چنین روزی در 9 سال قبل ،یک عده از دوستان دانشجو در کوی دانشگاه تهران بر اثر گرمای هوا از خوابگاه بیرون آمدند و بعد از پس از تهیه کولر گازی براشون دوباره رفتند توی کوی. بقیه روایت ها هم کلا دروغ محضه

برای اینکه کاملا شیر فهم بشید ، روایت دکتر زاکانی رو از 18 تیر 78 مطالعه کنید که هم فاله و هم با حاله
http://www.alef.ir/content/view/29181

ضمنا این برادرمون دراین دوره اخیر جز گروهی هستند که بهشون می گن رایحه خوش خدمت و یک جوکی هست در مورد این رایحه خوش خدمت که متاسفانه من نمی دونم نقل اون جوک ، جز ردیفهای ارتداد و قانون تشدید مجازات وبلاگ نویسی که جدیدا در مجلس مطرح شده هست یا نه

بهرحال اون جوک ، که من کلا خودم باهاش خیلی موافق نیستم رو براتون نمی گم تا حسابی بسوزید اما برای اینکه از یک سر دیگه به بادمجان – ببخشید 18 تیر – نگاه کرده باشید این لینک ها رو هم اگه نخوندین بخونین

این آقای محمد علی ابطحی که یک جورایی همشهری ماست و اشتباها آخوند شده ، وگرنه ذاتش اینجوریا نیست با مصطفی تاج زاده نشسته به سوال و جواب درباره بادمجان – ببخشید
بازهم 18 تیر در سه بخش که لینکهاش این زیره -
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146309545
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146309546
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146309547

این بادمجان هم بدجوری ذهن منو اشغال کرده و اینم یک جوکی داره که بازهم من نمی دونم شامل حال قانون فعلا مطروحه می شه یا نه و البته چون من از بادمجان چندان خوشم نمی آد ، از این جوک هم فاکتور می گیرم

بهرجهت خودتون – این دفعه دیگه یادمه – 18 تیر رو از زوایای مختلف بررسی کنید و به هر نتیجه ای رسیدین اونو برای خودتون نگه دارین و به من هم هیچ ربطی نداره

اگر از احوالات شخصی ما باشید پرسان

عرض کنم که جمعه است ، بیست و یکمین روز از ماه تیر سال 1387 ( یا همون 2567 شاهنشاهی) یا هر تاریخ دیگه که شما دوست دارین

این سومین هفته ای است که نظم به این وبلاگ رسیده و داره بالای سر این وبلاگ چرخ می زنه ، یک چیزی بلاتشبیه مثل سفینه لئونوف بالای سر زاگادکا توی مدار مشتری

نخوندین ، 2010 ادیسه 2 رو می گم؟ بخش اعظمی از عمرتون رو به فنا است ، حالا فنا فی ا... یا فی یه چیز دیگه

این هفته من یک خرده بیشتر از خیلی کار داشتم
چهارشنبه 19/4 بعد از عمری (دقیقترش می شه 5/8 سال) امتحان داشتم ، پژوهش عملیاتی که می شه گفت بدک نشد ، گرچه یک مقداری جو امتحان بعد از این همه سال منو گرفت سر جلسه و یک مساله را به جواب نرسیدم

پنج شنبه صبح سمینار داشتم ، برای درس
مدیریت سیستمهای اطلاعات با موضوع برون سپاری

این بود که کلی از وقت اواخر اون هفته ام و این هفته جاری به سرچ مقاله ، خوندن و جدا کردن ، درست کردن سمینار و خوندن درس برای امتحان گذشت

همه اینها به کنار روز سه شنبه هم یک قرار مصاحبه کاری داشتم توی تهران
عصر دوشنبه با قطار رفتم تهران و عصر سه شنبه هم برگشتم ، برای این مصاحبه که فکر می کردم منو برای کار با یک نرم افزاری تست خواهند کرد و من هم خیلی وقت بود با اون نرم افزار کار نکرده بودم ، نزدیک 2 روز و همچنین شبی که توی قطار رفت بودم وقت گذاشتم. البته کسی هم ازم تست نگرفت و مصاحبه به گفتگو گذشت

خلاصه هفته پر کاری بود نسبتا ، نسبت به 6 هفته قبلی
و نسبتا هم موفق ، هم جلسه مفیدی بود ، هم امتحان نسبتا خوبی و هم سمینار بهتر از همه

در بین همه اینها توی کتابخونه کاملا مرتب شده دست دراز کردم و ادیسه 2 رو هم برداشتم و گاه گداری بین کارها تورق و بازخونی می کردم

به این کتاب و ایده های بسیار عالی آرتور سی کلارک خیلی علاقه دارم. استفاده از ماشینهای خودتکثیرشونده – فون نویمان – برای مکیدن جو مشتری و تبدیلش به یک خورشید دوم در منظومه شمسی شاهکاره و اون تز استفاده از آبهای اروپا – قمر مشتری – به عنوان سوخت که البته توی کتاب بلای جون چینی ها می شه

خیلی شرح ندم ، اون نسخه ای که من دارم ترجمه رضا فاضل ، چاپ اول ، انتشارات سروش ، 1370 که می تونین پیدا کنید و بخونید و حال کنید و یک یادی از کلارک که 20 مارس 2008 (شب عید نوروز همین امسال) در 91 سالگی درگذشت بکنین

Friday, July 4, 2008

مهمترین حادثه هفته












سومین اتفاق هفته ، این بود که گربه ماده ما
روز دوشنبه 10/4/87 ساعت 10 صبح وضع حمل کرد و سه تا بچه گربه خوشگل آورد
اسمشون رو هم به ترتیب به دنیا آمدن گذاشتیم شنگول ، منگول و حبه انگور

حوادث هفته - نامه منتجب نیا

دومین حادثه جالب این هفته نامه منتجب نیا به احمدی نژاد بود

جالبه که منتجب نیا یک سری حرفهایی رو زده بود که همه می دونن راسته ولی آقایون هیات محترم دولت دوست دارن ضمن اینکه تکذیبش می کنن ، همه به اون حرفها اعتقاد پیدا کنن. عجب جمله ای گفتم ها

اینکه توی هیات دولت صندلی خالی هست یا نزدیکان احمدی نژاد پشت سجاده خالی نماز می خونن که قایم کردن نداره

نمی دونم بالاخره این آقایون به این کارها اعتقاد دارن؟ اگه دارن چرا تکذیب می کنن، مگه کار بدیه!

نگاهی به حوادث هفته

عرض کنم که حوادث زیادی داشت این هفته
مثل اعلام برد یک نفره رابرت موگابه در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری

خیلی حال می داد اگه مثلا اعلام می کردن که دوم شده

این رابرت موگابه واقعا آدم جالبیه. آدمها کلا وقتی پیر می شن سفت به چیزی که دارن
می چسبند. یکی از چیزهایی که همیشه از خدا خواستم اینکه پیر خرفت نشم
حالا با خودتون می گین که خودشو با رابرت موگابه مقایسه کرد
عجب بی انصافی هستین. من حداقل از اون سفیدترم که

یک فوتبال زیبا و یک فینال رویایی

لذت بردم
یک فوتبال جذاب و دوست داشتنی ، بدون عقب کشیدنهای مهوع و حساب گرانه و با حملات فراوان ، حتی تا دقایق و ثانیه های پایانی

اگه بگم این دومین فینال جذابی بود که در عمرم دیدم ، اولین بار 22 سال پیش فینال جام جهانی 86 مکزیک ، دیه گو با حضور توفانی اش و فینال فوق العاده ، اون پاس استثنایی و گل خورخه بوروچاگا که آرژانتین 3-2 آلمان را برد

بعد از اون هیچ کدوم از فینالهای جام جهانی،اونقدر برام جذاب نبود. فینال 90 با گل مشکوک بره مه ، یا فینال 94 که با پنالتی به اون بازی کسالت بار خاتمه داده شد ، ... البته نمی شه از این گذشت که وقتی یک بار ، یک بازی فوق العاده تو ذهن جاگیر میشه ، دیگه بازی های دیگه اون جلوه خودشون رو ندارند ، وگرنه فینال 98 فرانسه با گلهای قشنگش دیدنی بود اما ...

جام ملتهای اروپا هم خیلی خیلی کم منو گرفتند ، شاید بجز 92 که دانمارک با دوپینگ – حذف سیاسی یوگسلاوی – بالا آمد و قهرمان هم شد و انصافا بازی های قشنگی هم داشت

اما این دوره چیز دیگه ای بود. از بازی اول که اسپانیا 4-1 روسیه رو برد ، با خودم گفتم این تیم خیلی عالی بازی می کنه ، خیلی عالی تر از اونچه در تصور می گنجه و انصافا بازی به بازی بهتر بود تا این فینال زیبا ؛ اون کورس استثنایی و گل فرناندو تورس.
فکر می کنم بعد از 22 سال ، برای اون فینال زیبای 1986 یک جایگزین توی ذهنم پیدا شد.
فینال یورو 2008

برد اسپانیا رو به همه هواداران فوتبال تهاجمی و زیبا تبریک می گم...

حاشیه : از جمعه می خواستم منظم بنویسم و هفتگی ، هنوز هم همین قصد رو دارم. این رو یک ویژه نامه شبانه تلقی کنید برای برد اسپانیا

Friday, June 27, 2008

من ضامن بند شلوار شما نیستم

پیشاپیش عرض کنم که من هیچ ضمانتی نمی کنم

معاون وزير راه در گفت‌وگو با فارس فرموده اند

علت سانحه هواپيماي توپولف اصفهان در دست بررسي است

خبرگزاري فارس: رئيس سازمان هواپيمايي كشوري با اشاره به بررسي علت سانحه ده روز گذشته هواپيماي توپولف اصفهان گفت: تيمهاي بررسي و كارشناسي پس از اتمام تحقيقات، نتيجه را اعلام خواهند كرد.

دقیقا مثل موارد قبلی که سر موقع اعلام شد

كاپيتان حسين خانلري در گفت‌وگو با خبرنگار اقتصادي خبرگزاري فارس با اشاره به آخرين وضعيت بررسي علت سانحه هواپيما توپولوف در اصفهان اظهار داشت: اظهار نظر در اين خصوص هنوز كمي زود است

اصلا این مردم همیشه عجله دارند ؛ مثل تمام حوادث قبلی سریع اعلام می شود

و بايد تيمهاي بررسي و كارشناسي امر پس از اتمام تحقيقات ، نتيجه را اعلام كنند
وي افزود: از همان دقايق اوليه و مطابق روال هميشگي پس از اطلاع از سانحه، بررسي علل اين حادثه آغاز شده است.
خانلري در ادامه تصريح كرد: منظور از افزايش تعداد صندليهاي پروازي، افزايش ناوگان مسافري است و مباحثي در خصوص دستكاري و افزايش تعداد صندليها در پرواز اصفهان به دمشق ، كاملا غير ممكن بوده و صحت ندارد.

ضمنا ما اصلا هواپیما سوار نشده ایم و صندلیهای به هم چسبیده را هم ندیده ایم

رئيس سازمان هواپيمايي كشوري يادآور شد: از ابتداي سال تاكنون 15 فروند هواپيما به ناوگان هوائي كشور افزوده شده و اين روند كماكان ادامه خواهد يافت تا پاسخگوي نياز مردم باشيم.

می شه بفرمایید این 15 فروند رو به کجا اضافه کردید که تعداد پروازهای تهران - مشهد و تهران - اصفهان و ... نصف شدند

به گفته وي، تقاضا براي استفاده از ناوگان هوايي كشور در تابستان سال جاري رشدي 28 درصدي داشته كه بدنبال تامين ناوگان مورد نياز هستيم.

بله! دقیقا مشکل از این مردمه که تمام وقت در حال افزایش تقاضا هستند

خانلري يادآور شد: تا پايان سال 25 درصد به ظرفيت صندليهاي پروازي كشور افزوده خواهد شد كه برنامه‌ريزي براي تحقق اين مهم صورت گرفته است.

ما هم کلا درازگوش هستیم که توی این تحریم شما ، واشر پمپ آب هم نمی توانید وارد کنید اون وقت هواپیما می خواهید اضافه کنید

به گزارش فارس، هواپيماي توپولف شركت كاسپين روز 27 خردادماه جاري چند دقيقه پس از بلند شدن از باند فرودگاه شهيد بهشتي اصفهان دچار مشكل شد
هواپيما براي فرود آمدن به كم كردن سوخت خود نياز داشت به همين علت با سپري كردن چند ساعت در آسمان سوخت خود را كم كرده و به سلامت به زمين نشست.

بهرحال اتفاقیه که افتاده، چند ساعتی مسافران عزیز در آسمان معلق بودند ، بعد هم با یک آبمیوه و ویفر پذیرایی شدند و به سلامت

به صنعت هوایی ایران به دو شکل می شه نگاه کرد
اول- شکل عصبی که نوع نگاه منه و فکر می کنم دیدید

دوم- شکل مفرح که بین جملات کاپیتان بخندید. در این صورت
من ضامن بند شلوار شما نیستم

تحول در مدیریت جهان-نماینده سنقر کلیایی (کرمانشاه) فوت کرد

خدا رحمت کنه این اخوی رو، ولی خوب ظاهرا ایشون سرطان معده داشته و تا اونجایی که اطلاعات ناقص من اجازه می ده سرطان معده اینقدرها سریع عمل نمی کنه

ببین این عشق خدمت رو که وقتی کسی اینجوری مریضه و باید دنبال معالجه باشه و گوشه چشمی هم به آخرت داشته باشه ، میاد توی انتخابات هم شرکت می کنه و رای هم میاره

واقعا این جمهوری اسلامی ، به قول رییس جمهور محبوب ، مدیریت جهان رو متحول کرده. اینم مثال ثابت کننده اش. تا کور بشه هرکی نمی تونه ببینه

خبر نویسی مدرن

به این خبر توجه کنید

نواندیش: یک سایت نزدیک به دولت نوشت: هفته گذشته دو عضو هیئت علمی دانشکده فنی- مهندسی یکی از دانشگاههای تهران به اتهام جاسوسی برای بیگانه بازداشت شدند.



شرح ندارد

فوتبال

خوب دیشب اسپانیا 3 -0 روسیه رو برد. مثل دور اول که 4-1 زد و یک بخشی از اون مسابقه رو توی اون ((هات داگ)) سر میدون جهانشهر دیدیم

از اول این دوره معلوم بود که اسپانیا خیلی فوق العاده است و اون بدشانسی همیشگی همراهش نیست ، شاید مثل دو سه دوره قبل رومانی ، یک طلسمی چیزی گذاشتند توی جیب آراگونس

فقط تنها نگرانی من اینه که فوتبال منطقی و لعنتی آلمان بتونه از پس اسپانیا بر بیاد و چیزی که حقشه - حق مسلمشه و اونم انرژی هسته ای نیست ، بلکه قهرمانی اه ازشون بگیره

قرعه کشی دور دوم مقدماتی آسیا هم انجام شد و ایران توی گروه ب افتاد. با امارات و عربستان و دو تا کره ها. به نظر من که گروه بدی نیست. ایران فعلی از کره شمالی و امارات و عربستان بهتره

اما توی اون گروه استرالیا هست و قطر و بحرین غیرقابل پیش بینی و گربه سیاه های ما

البته چندین ماه طول می کشه تا نظرم اثبات بشه

Sunday, June 22, 2008

خرداد گذشت و تیر در راه ...

همیشه وقتی به نزدیکی های قله می رسی ، سخت تر و سخت تر میشه. اما یک حس لذت بخش هم هست

حس نزدیک شدن

Friday, June 6, 2008

نادر ابراهیمی درگذشت

فارس: نادر ابراهيمي داستان‌نويس معاصر ايران بعد از ظهر امروز پنج‌شنبه در سن 73 سالگي بر اثر بيماري درگذشت.

يكي از نزديكان نادر ابراهيمي در اين باره گفت: داستان نويس معاصر كشورمان كه سال‌ها از وجود تومور در سرش رنج مي‌برد، ساعت 15:15 بعد از ظهر امروز پنج‌شنبه دار فاني را وداع گفت.

وي افزود: اين تومور پس از شروع سال جديد فعال‌ گشته و در نهايت منجر به فوت نادر ابراهيمي شد.

نادر ابراهيمي در 14 فروردين سال 1315 در تهران به‌دنيا آمد. تحصيلات مقدماتي را در اين شهر گذراند و پس از گرفتن ديپلم ادبي از دبيرستان دارالفنون، به دانشكده حقوق وارد شد. اما اين دانشكده را پس از دو سال رها كرد و سپس در رشته زبان و ادبيات انگليسي به درجه ليسانس رسيد.

در سال 1342 نخستين كتاب خود را با عنوان " خانه‌اي براي شب" به‌چاپ رسانيد كه داستان "دشنام" در آن با استقبالي چشمگير مواجه شد.

تا سال 1380 علاوه بر صدها مقاله تحقيقي‌ و نقد، بيش از صد كتاب از او چاپ و منتشر شده‌ است كه در برگيرنده داستان بلند (رمان) و كوتاه، كتاب كودك و نوجوان، نمايش‌نامه، فيلم‌نامه و پژوهش در زمينه‌هاي گوناگون است. ضمن آن‌كه چند اثرش به زبان‌هاي مختلف دنيا برگردانده شده‌است.

وي چندين فيلم مستند و سينمايي و همچنين دو مجموعه تلويزيوني را نوشته و كارگرداني كرده، و آهنگ‌ها و ترانه‌هايي براي آن‌ها ساخته‌است. او همچنين توانسته‌است نخستين مؤسسه غيرانتفاعي ـ غيردولتي ايران‌شناسي را تأسيس كند؛ كه هزينه و زحمت‌هاي فراواني براي سفر، تهيه فيلم و عكس و اسلايد از سراسر ايران و بايگاني كردن آن‌ها صرف كرد.

نادر ابراهيمي فعاليت حرفه‌اي خود را در زمينه‌ي ادبيات كودكان، با تأسيس "مؤسسه همگام با كودكان و نوجوانان" ـ با همكاري همسرش ـ در آن مؤسسه متمركز كرد. اين مؤسسه، به‌منظور مطالعه در زمينه مسائل مربوط به كودكان و نوجوانان برپا شد و فعاليتش را در حيطه نوشتن، چاپ و پخش كتاب، نقاشي، عكاسي، و پژوهش درباره خلق‌وخو، رفتار و زبان كودكان و نيز بررسي شيوه‌هاي يادگيري آنان دنبال كرد. "همگام" عنوان "ناشر برگزيده آسيا" و "ناشر برگزيده نخست جهان" را از جشنواره‌هاي آسيايي و جهاني تصويرگري كتاب كودك دريافت كرد.

ابراهيمي در زمينه ادبيات كودكان، جايزه نخست براتيلاوا، جايزه نخست تعليم و تربيت يونسكو، جايزه كتاب برگزيده سال ايران و چندين جايزه ديگر را هم دريافت كرده‌است. او همچنين عنوان "نويسنده برگزيده ادبيات داستاني 20 سال بعد از انقلاب" را به‌خاطر داستان بلند و هفت‌جلدي "آتش بدون دود" به‌دست آورده‌است.

Saturday, May 24, 2008

Return to MASHAD

���� �� ������ �� �� ������ ���� �� ������ ��� �� �� ���� ��� ���� � ��� �����Ԑ�� � ������ ��� � �� �� � ���� ���� ���� �� �� �� � �ѐ��� ����
���� �� ���
...

����� ���� � ��� �� 66 ��� ���� �� ��� �ѐ���

� �� ��� ������ ���� ����
��� . ��� ����� ��� ��� ���� ���� �� ��

Thursday, March 20, 2008

عید شما مبارک

خوب عید مبارک باشه

صدسال به از این سالها و خلاصه اینجوری

دیروز ما به منزل 4 سبزواری رفتیم که 3 نفر اول بالای 75 سال داشتند و آخرینشان هم که ... بله

دوباره برمی گردم حتما

Sunday, March 9, 2008

نوزده اسفند هشتاد و شش

روزهای مهمی داشتیم توی این رابطه عاشقانه
بیست و دو دی هشتاد و دو که شروعش بوده
پنجاه ماه پیش
و پله ها و فراز و نشیبهاش

و حالا یک روز دیگه که داره به قول برناردشاو به قمار بدون امکان برد نزدیک می شه
اینم البته از دوست و خواهر بزرگترم ، آزاده دارم که مسیجش از اون مسیجهای به یاد موندنیه

Friday, February 22, 2008

در باب هرمز عزیز من

عرض کنم که علت نیامدن این مدت مارو بگذارید به حساب اینکه در مشهد آدم کارهای بهتری برای انجام دادن داره غیر از این اینترنت

ولی خوب عصر جمعه عسلویه ، یا باید بشینیم حرفهای مصی رو گوش بدیم یا به بهانه میل کردن و آپ دیت کاسپرسکای بیاییم کافی نت

مادر هرمز هم که الان توی بخشه و داره هرمز های مردم رو می زائونه

ای بابا! چقدر از قافله پرتین. ما قرار گذاشتیم اسم پسر ارشدمون رو بگذاریم
هرمز

و اینطوری کل مشکلاتمون حل شد

شما نظری ندارین؟

Tuesday, February 5, 2008

آتشکده های خراسان

داشتم دنبال یک چیز دیگری می گشتم به اینجا رسیدم ، اینترنت است دیگر

آتشکده گناباد ، روستای گیسور گناباد

آتشکده نیشابور - کجای نیشابور هست؟

آتشکده بازه هور ، روستای رباط سفید تربت حیدریه

من که نسبتا خراسان رو گشتم ، هیچ اطلاعی از اینها نداشتم. گرچه انتظار تبلیغ برای این آتشکده ها ، کار چندان معقولی نیست

ايران‌ تكنولوژي پرتاب ماهواره را بومی کرد

مبنای من این بوده که توی این وبلاگ سیاسی ننویسم. اینجا جایی باشه برای چاق سلامتی با دوستان. اما متاسفانه همیشه امکان پذیر نیست

فرض کنیم این خبری که آقایان با دادار دودور منتشر کردند صحت داشته باشه ، البته در نگاه اول خوشحال کننده است که ما بهرحال در یک تکنولوژی در این رده جهانی قرار داریم

اما گاهی بهتره از سمت دیگه ای هم به قضایا نگاه کنیم. از 4 اکتبر 1957 که اتحاد شوروی اسپوتنیک یک را در مدار قرار داد ، کمی بیش از 50 سال می گذرد.

تاکنون کشورهای شوروی سابق -روسیه - امریکا ، اکراین ، ژاپن ، هند ، چین ، اسرائیل ، انگلیس و استرالیا و فرانسه ماهواره هایشان را خودشان به فضا پرتاب کرده اند

البته تا سال 2005 که ایران اولین ماهواره خود را با موشک روسی به فضا پرتاب کرد جمعا 42 کشور ماهواره در مدارهای مختلف داشتند که طبیعتا از موشکهای دیگر کشورها استفاده کرده اند

نگاه دیگری به این کشورها بیندازیم
امریکا و شوروی به عنوان دو ابرقدرت جهان دو قطبی سابق و باتوجه به رقابت هایشان ، داشتن این تکنولوژی طبیعی است. بهرحال این دو کشور سردمدار ساخت تسلیحات جهان هستند
بودن کشورهایی مثل هند و چین ، انگلیس ، کانادا ، اسرائیل هم که سازندگان تسلیحات و دارای تکنولوژی هستند طبیعی است ، اما ... ما این وسط چه می کنیم؟

سازنده تسلیحات هستیم؟ دارای تکنولوژی های تک هستیم؟

یک سوال دیگر ، به نظر شما کانادا ، ایتالیا ، آلمان ، اسپانیا ، اتریش ، بلژیک ، سوئد ، نروژ ، برزیل ، هلند ، ... و چند ده کشور دیگر که همه شان برای استفاده از ماهواره جلوتر از ما بوده اند و تکنولوژی نظامی و غیرنظامی پیشرفته تری دارند ، چه مشکلی داشته اند که در این 50 سال به سرشان نزده که تکنولوژی پرتاب ماهواره را- به قول آقایان!!! - بومی کنند؟ نکند فکر می کنید عقلشان به اندازه بنده و دوستان صنایع دفاع نمی رسیده؟

واقعیت اینجاست که کشیدن سیم خاردار دور مملکت و دعوا کردن برسر موضوعاتی که به ما ارتباطی ندارد ، باعث شده که ما در خیلی از موارد نیازمند اختراع جدول ضرب و الفبا هم هستیم ، بومی کردن پرتاب ماهواره که جای خود دارد

ضمنا اگر این آقایان اینقدر در تکنولوژی سرآمد جهان شده اند ، این دستگاه رادار تشخیص ارتفاع هواپیما از زمین را هم اختراع کنند تا بعد از این با دو سانت برف ، من بدبخت و امثال بنده مجبور نشویم 2500 کیلومتر راه را با اتوبوس و قطار طی کنیم ، اگر بتوانند قطعات یدکی هواپیما را هم اختراع کنند که دیگر نور علی نور می شود

در ضمن من نمی دانم هروقت این جمله "بومی کردن" فلان فناوری را از رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی می شنوم ، بی اختیار احمدی نژاد را در لباس سرخپوستی تجسم می کنم که دارد دور آتش می رقصد و فریاد می زند

مملکت گل و بلبل

برای خنده بد نیست :

یک نفر برای خبرگان و مجلس با هم ثبت نام کرده. صلاحیتش برای خبرگان تایید شده و برای مجلس رد

رییس فراکسیون اقلیت مجلس - خواهرزاده خاتمی - هم رد صلاحیت شده

انتخابات البته کاملا آزاد برگزار خواهد شد. هرکس شک داره می تونه بره پیش آقای پورمحمدی همانطور که سرما را مدیریت کرد ، مشکلش رو حل کنه

Saturday, February 2, 2008

بورقانی درگذشت

شوکه شدم وقتی خبر درگذشت احمد بورقانی را شنیدم. آدم زحمتکش و فعالی که خدمتگزار مطبوعات بود و یک چاق دوست داشتنی

روحش شاد

Tuesday, January 22, 2008

در باب گذار این عمر

یک زمانی داشتم یک مجله ای یا شاید هم کتابی در مورد زناشویی می خوندم ، به این نکته رسیدم که بزرگی گفته بود در باب ازدواج ، که از فواید ازدواج دراز مدت ( در مقابل تعویض گاه و بیگاه همسر و همراه زندگی ) یکی این نکته است که دو نفر با هم و همراه هم پیر می شوند و این گذار عمر را در چهره هم می بینند و از یادآوری خاطرات باهم بودن لذت می برند
ما که از قضیه مان آنقدری نگذشته ( حالا گیریم 4 سال و چند روزی ) و ازدواج هم نکرده ایم هنوز ، اما این یک نکته و لذتش رو گرفتیم

هیچوقت اینقدر از گذشتن عمرم خوشحال نبودم که از این 4 سال خوشحالم ؛ از دیدن چهره خودم که آرام آرام از سن 20 و اندی به سن 30 و یک کم رسیدم به همراه دختری که از سن 20 و یه ذره به سن 20 و یه ذره + 4 رسیده،برخلاف تصور راضی ام ... البته ذکر این قضیه لازمه که سن خانمها بالا نمیره و 20 و یه ذره با 20 و یه ذره+4 برابره و بلکه با 20 و یه ذره + 40 هم برابره

این وبلاگ ما البته بیشتر توش دری وری نوشته می شه اما گاهی هم شاید لازم باشه از این چیزها توش نوشته بشه ، البته اگر طرفداران دری وری گیر بهم ندهند

Tuesday, January 15, 2008

قطار - مفصل تر خواهم نوشت

یادداشت های قطار و یه چیزهایی در مورد قطار سواری رو مفصل تر می خوام بنویسم. آخه ظاهرا امسال رو باید در قطار سر کنم. لحظه تولدم روی تخت بالایی کوپه 5 دراز کشیده بودم دیگه ...

راستی مسافرتی داشتم ها - نگفتم چی شد؟

عرض کنم که تازه یادم آمد که قصه 48 ساعت از عسلویه به مشهد رو نگفتم

قسمت اولش همون بود که توی عسلویه نشسته بودم و داشتم با وای فای مفتی اینترنت کار می کردم. پرواز 12:30 شیراز سر موقع پرید و اومدم شیراز. هوا سرد بود و نشستم توی فرودگاه شیراز – دوشنبه پیش بود ها – فرودگاه شیراز وای فای نداره ، یک کافی نت داره که اونم بسته بود. نشستم توی سالن و "کینه 2" رو نگاه کردم. پروازهای تهران همه تاخیر تا اطلاع ثانوی بودن. زنگ زدم مشهد و مامان گفت خبری از برف نیست اما هوا سرده

یکهو ساعت 15 ، با اولین اعلام پرواز 16 مشهد رو باطل اعلام کرد. گفتم به به. پرواز منم 20:15 بود. پا شدم رفتم حافظیه. توی سرما فالی و صفایی و بعد هم رفتم خیابون لطف علی خان ، یک ساندویچی مشتی هست به اسم صدف. یک هات داگ داغ زدم و زنگ زدم به فرودگاه. ساعت هفت شب بود. گفت پرواز انجام می شه
من ساعت 19:30فرودگاه بودم دیدم کل پروازهای مشهد 19 ، 20 و 21 باطل شده (4 تا) لعنت به مردم آزار. خب همین رو توی شیراز می گفتی من بدو بدو نیام فرودگاه

یا حداقل ساعت 5 بعدازظهر تکلیف رو مشخص می کردین. شما که با یه برف تمام مملکتتون تعطیل می شه ، اصلا چرا بلیت می فروشین؟

بگذریم. نشستم یه حساب کتاب کردم. 4 تا پرواز مشهد و 5 تا پرواز تهران باطل شده بود. نزدیک 1500 نفر. اگر فردا آفتابی هم می شد – که شد – بلیت گرفتن کار هر کسی نبود. فقط مشکل هوا که نبود... گفتم میرم ترمینال و می رم تهران. فردا شب هم از تهران میرم مشهد

البته گفتن نداره که پایتخت ادبی ایران راه آهن نداره. رفتم کاراندیش – حالا ساعت 30:20 شبه. تموم دفترها رو سر زدم. تهران جا نداشت. حتی یه نفر. مشهد ساعت 5 بعدازظهر آخریش بود. حتی برای اصفهان هم بلیت نداشتن.پ

رفتم پیش تعاونی 7 و گفتم برای کجا داری؟ گفت بندرعباس و کرمان
گفتم یه بلیت کرمان بده...

اتوبوسش البته بد نبود. ساعت 9 از شیراز راه افتاد و 6 صبح کرمان بود. از مسیر استهبانات و نیریز تو استان فارس و سیرجان تو استان کرمان

صبح رسیدم کرمان. اولین کاری که کردم رفتم سراغ بلیت مشهد. برای ساعت 2 بعدازظهر داشت. بعد رفتم توی کرمون یخ زده یه چرخی زدم

سر راه که اتوبوس از سمت سیرجان وارد کرمان شد – توی بزرگراه امام – یه هتل نسبتا بزرگ دیدم به اسم گواشیر. ماشین گرفتم و رفتم اونجا

یه خانم خوش برخورد توی پذیرش بود. بهش گفتم که تا 12 یا 13 بیشتر نمی مونم. بدون اینکه خودم چیزی بگم گفت پس کرایه تون می شه 10 هزار تومان. کرایه اتاق 2 تخته با حمام 18 هزار تومان بود که البته 17% سرویس و اینها هم اضافه می شد

هتلش انصافا تمیز و مرتب بود. صبحانه خوب – البته نه چندان متنوع ، پنیر و کره و مربا و تخم مرغ و چای ، مثل همه هتلهای 2 و 3 ستاره – که سلف سرویس بود و محدودیت نداشت.
اتاق خوب و دلباز و با چشم انداز به همون بزرگراه. تلویزیون و یخچال و حمام با ... وان! این بهترین چیزی بود که می تونستم تصور کنم. بعد از اون همه خستگی ، یک ساعت توی وان دراز کشیدم ، فقط یک زحمت بزرگ داشت ، از این لاستیک ها که سوراخ آبرو وان رو می بستن نداشت. با پاشنه یه پام سوراخش رو می بستم و اون یکی پامو دراز می کردم و ... یه ربع بعد بالعکس. خیلی سخت بود واقعا

ساعت 1 ظهر رفتم بازار گنجعلی خان. قووتو خریدم و پسته و زیره و بعد هم اومدم از میدون آزادی کلمپه خریدم. البته یادم رفت بگم که قبلش رفتم یه بلیت قطار غزال کرمان – مشهد همون روز رو خریدم و بلیت اتوبوس رو پس دادم.

یادداشت های 25 دی – قسمت دوم یا جریمه زندگی کردن قاچاقی و مسافرت زمستانی در مملکت امام

عرض کنم که در این مملکت امام زمان ، شما همه چی دارین – بر منکرش لعنت – اما اینکه ازش استفاده کنین منوط به اینه که به نفعتون باشه یا نه؟
چرا اینو گفتم؟ داشته باشین

می دونین که من با چه وضعیتی آمدم مشهد ، با سه وسیله نقلیه و دو روز راهو و ... تحت مدیریت سرمای جناب آقای پورمحمدی ... توی فرودگاه شیراز ، وقتی مهر ابطال رو روی بلیت شیراز – مشهد دریافت کردم ، کلا 20 هزار تومان پول داشتم ، البته همون روز برام پول ریخته بودن به حساب کارت بانک تجارت ، اما با توجه به اینکه ما بانکداری الکترونیک داریم و همه چی مون براهه ، این پول رو فرداش توی میدون آزادی کرمان برداشت کردم

بگذریم وقتی مامور ترافیک ایران ایر شیراز ، مهر ابطال رو زد روی بلیت خدمت مبارک بداخم شون عرض کردم ، ما این پول رو می تونیم بگیریم؟ گفت یا از آژانس صادر کننده یا از ایران ایر مرکزی مشهد بگیرین. ما هم که فردی حرف گوش کن هستیم باور کردیم

اومدیم مشهد و رفتیم دفتر مرکزی ایران ایر ، خدمت آبجی بداخم تری که پشت پاچال اینجا نشسته بود. ایشون مهر رو زد و گفت می دونی 5% کسر می شه؟
گفتم : بله؟!!! جریمه اینه که نتونستید به تعهدتون عمل کنین؟ فرمودن : قانونه! نمی خوای برو عسلویه بدون کسری بگیرش

رفتم پیش رییس دفتر. ایشون فرمودن که می دونن این کار غلطیه و درست نیست و واقعا متاسفن ولی این 5% مال کارمزد صدور بلیت آژانسه که برداشت شده. اگه خیلی اصرار دارم برم پیش مدیر مالی ایران ایر در مشهد – طبقه بالا

منم که حوصله ام اون روز بد نبود و البته به این 50 و خرده ای تومن نیاز داشتم ، رفتم طبقه بالا. مستر مدیر مالی فرمودن که دوجا می شه بدون کسر 5% گرفت ، یکی آژانس و یکی دیگه فرودگاه!!! گفتم فرودگاه یک مهر ابطال زد و گفت برید دفتر مرکزی ایران ایر مشهد. گفت کم لطفی کرده. می تونست پرداخت کنه. بهرحال این ظلمیه که به همه اعمال می شه

یه سوال : مگه تمام این سیستم لعنتی به هم متصل نیست؟ مگه آژانس ها تسویه حساب مالی شون متمرکز نیست؟ خیلی خیلی ساده می شه این وجه رو از حساب آژانسی که بلیت ابطال شده رو فروخته کسر کرد اما اینکه قراره دولتی داشته باشیم الکترونیک و دزد ، طبیعیه که اینکار انجام نمی شه

وقتی داشتم می آمدم پایین ، باخودم گفتم عجب آدم احمقی هستم. توی این حکومت ، هزینه های سنگین از دست دادن جوونی ، محرومیت از آزادیهای فردی و اجتماعی رو پرداختم ، حالا بخاطر 2700 تومن اینقدر تلاش می کنم. سگ خور ، اینم یکی از جریمه های قاچاقی زندگی کردن یک کافر توی مملکت امام زمان ، اونم توی ماه محرم

یادداشت های 25 امین روز زمستان

عرضم به حضورتون ، اگر عسلویه کار نبود و فقط زندگی بود جای خیلی بدی نبود ها. توی این هوای منفی خیلی درجه مشهد و تهران ، اونجا با یه پیرهن می گردن بروبچ. البته شبها یه ذره ای سرد می شه. دیروز زنگ زدم کارگاه ، گفتن 2-3 درجه بالای صفره شب

بگذریم. الان نشستم توی خونه و دارم دوره نقاهت کشیدن دندون عقل رو می گذرونم. این دندونهای منم از عوارض حضور چهارساله در عسلویه بی نصیب نموندن. وقتی ادم – منظور افرادی هستند که در شهر و در کنار خانواده و امکانات بهداشتی و اجتماعی زندگی می کنن – دندونش درد می گیره ، بالاخره یه آخر هفته یا شب داره که می تونه بره دکتر و یه بلایی سر خودش یا دندونش بیاره ، اما برای کسی که توی عسلویه کار می کنه ، مخصوصا نیروهای پیمانکارها که دسترسی به امکانات نسبتا مناسب نیروهای کارفرما رو ندارن ، قضیه فرق می کنه

یا باید بری سراغ دندونپزشکهایی که همزمان با تو ، دست بی دستکش توی دهن لر و کرد و عرب بدوی می کنن یا اینکه دندونت بدتر و بدتر بشه و فاتحش خونده بشه.
من دومی رو انتخاب کردم و 3 تا دندون توی این 4 سال از دست دادم که این سومیش بود

ضمنا دیشب قبل از اینکه برم توی بخش جراحی ، یکی از بچه هایی رو دیدم که باهم سال 83 توی پتروشیمی جم بودیم. می گفت سال 84 ازدواج کرده و بعد 7-8 ماه ، اوایل 85 برگشته مشهد و خیلی راضی بود. درسته درآمد ثابتش 4/1 درآمد ثابت منه اما 2 برابر درآمد ثابتش از کارهای متفرقه درآمد داره (میانگین) که امکانش فقط اینجا هست

خلاصه دیشب این دندون عقله بعد از اینکه رویه پوسیده اش خرد شد ، باعث شد آقای دکتر لثه ما رو بشکافه تا تکه تکه درش بیاره. از دیشب هم تحت مراقبت های ویژه ام تا نکنه اوف بشم. شام سوپ و آب میوه و صبحانه شیر قهوه با تخم مرغ عسلی و ... حال میده ها

Wednesday, January 9, 2008

سفر کوتاه لذت بخش به برکت مدیریت سرما

اینکه چطور میشه کسی که روز دوشنبه ساعت 30/11 توی فرودگاه بین المللی خلیج فارس- عسلویه نشسته و بلیت پرواز بعدی شو رو هم توی جیبش داره ، می تونه روز چهارشنبه ساعت 11 به مشهد برسه ، حکایتی داره که دلیل اصلی اش اینه که ما به فرموده حجه الاسلام و المسلمین پورمحمدی ، وزیر محترم کشور نظام مقدس جمهوری اسلامی ، صلوات به روح پدر کلیه روسایش ، در مدیریت سرما!!! دست آمریکا و اروپا رو از پشت بستیم

البته از کسی که در قتلهای زنجیره ای سابق ... -ای وای باز سیاسی شد؟!! - انتظار دیگه ای هم هست؟ بنده پیشاپیش از اینکه توقع بی جایی داشتم مبنی بر اینکه دوشنبه ساعت 10 شب برسم مشهد پوزش می خواهم و بلکه اعلام می خورم که حقم بوده چهارشنبه بعد برسم مشهد. واقعا که بعضی افراد چقدر بدون توجه به اغراض پلید استکبار جهانی ، از مسوولین انتظارات بیجا دارند؟

Monday, January 7, 2008

تولد ژانویه به شما مربوطه واقعا

خوب. شب ژانویه اومد و ما چیزی ننوشتیم و دلیلش نبود جز قطع تلفن خوابگاه و بی پولی جهت رفتن به کافی نت.
فعلا هم توی فرودگاه عسلویه نشستم توی این روزی که مملکت تعطیل شده و می گن مسافرت نرین که از طریق شیراز برم مشهد.
شبراز ظاهرا - چشم نزنم - مشکلی نیست و کارت پرواز رو گرفتم اما مشهد ... می گن عجیب داره برف میاد.

خلاصه . فردا هم 31 امین سال زندگی ام تمام می شه. سال عجیب و پراز بالا و پایین و شکست و موفقیت
می گم شما نمی دونین این وای فای من چطوری درست شده؟ شش ماهی بود که کار نمی کرد اما الان تا بازش کردم تا فیلم ببینم - امریکن پای!!! - دیدم می گه بیا تو بابا