Tuesday, January 22, 2008

در باب گذار این عمر

یک زمانی داشتم یک مجله ای یا شاید هم کتابی در مورد زناشویی می خوندم ، به این نکته رسیدم که بزرگی گفته بود در باب ازدواج ، که از فواید ازدواج دراز مدت ( در مقابل تعویض گاه و بیگاه همسر و همراه زندگی ) یکی این نکته است که دو نفر با هم و همراه هم پیر می شوند و این گذار عمر را در چهره هم می بینند و از یادآوری خاطرات باهم بودن لذت می برند
ما که از قضیه مان آنقدری نگذشته ( حالا گیریم 4 سال و چند روزی ) و ازدواج هم نکرده ایم هنوز ، اما این یک نکته و لذتش رو گرفتیم

هیچوقت اینقدر از گذشتن عمرم خوشحال نبودم که از این 4 سال خوشحالم ؛ از دیدن چهره خودم که آرام آرام از سن 20 و اندی به سن 30 و یک کم رسیدم به همراه دختری که از سن 20 و یه ذره به سن 20 و یه ذره + 4 رسیده،برخلاف تصور راضی ام ... البته ذکر این قضیه لازمه که سن خانمها بالا نمیره و 20 و یه ذره با 20 و یه ذره+4 برابره و بلکه با 20 و یه ذره + 40 هم برابره

این وبلاگ ما البته بیشتر توش دری وری نوشته می شه اما گاهی هم شاید لازم باشه از این چیزها توش نوشته بشه ، البته اگر طرفداران دری وری گیر بهم ندهند

Tuesday, January 15, 2008

قطار - مفصل تر خواهم نوشت

یادداشت های قطار و یه چیزهایی در مورد قطار سواری رو مفصل تر می خوام بنویسم. آخه ظاهرا امسال رو باید در قطار سر کنم. لحظه تولدم روی تخت بالایی کوپه 5 دراز کشیده بودم دیگه ...

راستی مسافرتی داشتم ها - نگفتم چی شد؟

عرض کنم که تازه یادم آمد که قصه 48 ساعت از عسلویه به مشهد رو نگفتم

قسمت اولش همون بود که توی عسلویه نشسته بودم و داشتم با وای فای مفتی اینترنت کار می کردم. پرواز 12:30 شیراز سر موقع پرید و اومدم شیراز. هوا سرد بود و نشستم توی فرودگاه شیراز – دوشنبه پیش بود ها – فرودگاه شیراز وای فای نداره ، یک کافی نت داره که اونم بسته بود. نشستم توی سالن و "کینه 2" رو نگاه کردم. پروازهای تهران همه تاخیر تا اطلاع ثانوی بودن. زنگ زدم مشهد و مامان گفت خبری از برف نیست اما هوا سرده

یکهو ساعت 15 ، با اولین اعلام پرواز 16 مشهد رو باطل اعلام کرد. گفتم به به. پرواز منم 20:15 بود. پا شدم رفتم حافظیه. توی سرما فالی و صفایی و بعد هم رفتم خیابون لطف علی خان ، یک ساندویچی مشتی هست به اسم صدف. یک هات داگ داغ زدم و زنگ زدم به فرودگاه. ساعت هفت شب بود. گفت پرواز انجام می شه
من ساعت 19:30فرودگاه بودم دیدم کل پروازهای مشهد 19 ، 20 و 21 باطل شده (4 تا) لعنت به مردم آزار. خب همین رو توی شیراز می گفتی من بدو بدو نیام فرودگاه

یا حداقل ساعت 5 بعدازظهر تکلیف رو مشخص می کردین. شما که با یه برف تمام مملکتتون تعطیل می شه ، اصلا چرا بلیت می فروشین؟

بگذریم. نشستم یه حساب کتاب کردم. 4 تا پرواز مشهد و 5 تا پرواز تهران باطل شده بود. نزدیک 1500 نفر. اگر فردا آفتابی هم می شد – که شد – بلیت گرفتن کار هر کسی نبود. فقط مشکل هوا که نبود... گفتم میرم ترمینال و می رم تهران. فردا شب هم از تهران میرم مشهد

البته گفتن نداره که پایتخت ادبی ایران راه آهن نداره. رفتم کاراندیش – حالا ساعت 30:20 شبه. تموم دفترها رو سر زدم. تهران جا نداشت. حتی یه نفر. مشهد ساعت 5 بعدازظهر آخریش بود. حتی برای اصفهان هم بلیت نداشتن.پ

رفتم پیش تعاونی 7 و گفتم برای کجا داری؟ گفت بندرعباس و کرمان
گفتم یه بلیت کرمان بده...

اتوبوسش البته بد نبود. ساعت 9 از شیراز راه افتاد و 6 صبح کرمان بود. از مسیر استهبانات و نیریز تو استان فارس و سیرجان تو استان کرمان

صبح رسیدم کرمان. اولین کاری که کردم رفتم سراغ بلیت مشهد. برای ساعت 2 بعدازظهر داشت. بعد رفتم توی کرمون یخ زده یه چرخی زدم

سر راه که اتوبوس از سمت سیرجان وارد کرمان شد – توی بزرگراه امام – یه هتل نسبتا بزرگ دیدم به اسم گواشیر. ماشین گرفتم و رفتم اونجا

یه خانم خوش برخورد توی پذیرش بود. بهش گفتم که تا 12 یا 13 بیشتر نمی مونم. بدون اینکه خودم چیزی بگم گفت پس کرایه تون می شه 10 هزار تومان. کرایه اتاق 2 تخته با حمام 18 هزار تومان بود که البته 17% سرویس و اینها هم اضافه می شد

هتلش انصافا تمیز و مرتب بود. صبحانه خوب – البته نه چندان متنوع ، پنیر و کره و مربا و تخم مرغ و چای ، مثل همه هتلهای 2 و 3 ستاره – که سلف سرویس بود و محدودیت نداشت.
اتاق خوب و دلباز و با چشم انداز به همون بزرگراه. تلویزیون و یخچال و حمام با ... وان! این بهترین چیزی بود که می تونستم تصور کنم. بعد از اون همه خستگی ، یک ساعت توی وان دراز کشیدم ، فقط یک زحمت بزرگ داشت ، از این لاستیک ها که سوراخ آبرو وان رو می بستن نداشت. با پاشنه یه پام سوراخش رو می بستم و اون یکی پامو دراز می کردم و ... یه ربع بعد بالعکس. خیلی سخت بود واقعا

ساعت 1 ظهر رفتم بازار گنجعلی خان. قووتو خریدم و پسته و زیره و بعد هم اومدم از میدون آزادی کلمپه خریدم. البته یادم رفت بگم که قبلش رفتم یه بلیت قطار غزال کرمان – مشهد همون روز رو خریدم و بلیت اتوبوس رو پس دادم.

یادداشت های 25 دی – قسمت دوم یا جریمه زندگی کردن قاچاقی و مسافرت زمستانی در مملکت امام

عرض کنم که در این مملکت امام زمان ، شما همه چی دارین – بر منکرش لعنت – اما اینکه ازش استفاده کنین منوط به اینه که به نفعتون باشه یا نه؟
چرا اینو گفتم؟ داشته باشین

می دونین که من با چه وضعیتی آمدم مشهد ، با سه وسیله نقلیه و دو روز راهو و ... تحت مدیریت سرمای جناب آقای پورمحمدی ... توی فرودگاه شیراز ، وقتی مهر ابطال رو روی بلیت شیراز – مشهد دریافت کردم ، کلا 20 هزار تومان پول داشتم ، البته همون روز برام پول ریخته بودن به حساب کارت بانک تجارت ، اما با توجه به اینکه ما بانکداری الکترونیک داریم و همه چی مون براهه ، این پول رو فرداش توی میدون آزادی کرمان برداشت کردم

بگذریم وقتی مامور ترافیک ایران ایر شیراز ، مهر ابطال رو زد روی بلیت خدمت مبارک بداخم شون عرض کردم ، ما این پول رو می تونیم بگیریم؟ گفت یا از آژانس صادر کننده یا از ایران ایر مرکزی مشهد بگیرین. ما هم که فردی حرف گوش کن هستیم باور کردیم

اومدیم مشهد و رفتیم دفتر مرکزی ایران ایر ، خدمت آبجی بداخم تری که پشت پاچال اینجا نشسته بود. ایشون مهر رو زد و گفت می دونی 5% کسر می شه؟
گفتم : بله؟!!! جریمه اینه که نتونستید به تعهدتون عمل کنین؟ فرمودن : قانونه! نمی خوای برو عسلویه بدون کسری بگیرش

رفتم پیش رییس دفتر. ایشون فرمودن که می دونن این کار غلطیه و درست نیست و واقعا متاسفن ولی این 5% مال کارمزد صدور بلیت آژانسه که برداشت شده. اگه خیلی اصرار دارم برم پیش مدیر مالی ایران ایر در مشهد – طبقه بالا

منم که حوصله ام اون روز بد نبود و البته به این 50 و خرده ای تومن نیاز داشتم ، رفتم طبقه بالا. مستر مدیر مالی فرمودن که دوجا می شه بدون کسر 5% گرفت ، یکی آژانس و یکی دیگه فرودگاه!!! گفتم فرودگاه یک مهر ابطال زد و گفت برید دفتر مرکزی ایران ایر مشهد. گفت کم لطفی کرده. می تونست پرداخت کنه. بهرحال این ظلمیه که به همه اعمال می شه

یه سوال : مگه تمام این سیستم لعنتی به هم متصل نیست؟ مگه آژانس ها تسویه حساب مالی شون متمرکز نیست؟ خیلی خیلی ساده می شه این وجه رو از حساب آژانسی که بلیت ابطال شده رو فروخته کسر کرد اما اینکه قراره دولتی داشته باشیم الکترونیک و دزد ، طبیعیه که اینکار انجام نمی شه

وقتی داشتم می آمدم پایین ، باخودم گفتم عجب آدم احمقی هستم. توی این حکومت ، هزینه های سنگین از دست دادن جوونی ، محرومیت از آزادیهای فردی و اجتماعی رو پرداختم ، حالا بخاطر 2700 تومن اینقدر تلاش می کنم. سگ خور ، اینم یکی از جریمه های قاچاقی زندگی کردن یک کافر توی مملکت امام زمان ، اونم توی ماه محرم

یادداشت های 25 امین روز زمستان

عرضم به حضورتون ، اگر عسلویه کار نبود و فقط زندگی بود جای خیلی بدی نبود ها. توی این هوای منفی خیلی درجه مشهد و تهران ، اونجا با یه پیرهن می گردن بروبچ. البته شبها یه ذره ای سرد می شه. دیروز زنگ زدم کارگاه ، گفتن 2-3 درجه بالای صفره شب

بگذریم. الان نشستم توی خونه و دارم دوره نقاهت کشیدن دندون عقل رو می گذرونم. این دندونهای منم از عوارض حضور چهارساله در عسلویه بی نصیب نموندن. وقتی ادم – منظور افرادی هستند که در شهر و در کنار خانواده و امکانات بهداشتی و اجتماعی زندگی می کنن – دندونش درد می گیره ، بالاخره یه آخر هفته یا شب داره که می تونه بره دکتر و یه بلایی سر خودش یا دندونش بیاره ، اما برای کسی که توی عسلویه کار می کنه ، مخصوصا نیروهای پیمانکارها که دسترسی به امکانات نسبتا مناسب نیروهای کارفرما رو ندارن ، قضیه فرق می کنه

یا باید بری سراغ دندونپزشکهایی که همزمان با تو ، دست بی دستکش توی دهن لر و کرد و عرب بدوی می کنن یا اینکه دندونت بدتر و بدتر بشه و فاتحش خونده بشه.
من دومی رو انتخاب کردم و 3 تا دندون توی این 4 سال از دست دادم که این سومیش بود

ضمنا دیشب قبل از اینکه برم توی بخش جراحی ، یکی از بچه هایی رو دیدم که باهم سال 83 توی پتروشیمی جم بودیم. می گفت سال 84 ازدواج کرده و بعد 7-8 ماه ، اوایل 85 برگشته مشهد و خیلی راضی بود. درسته درآمد ثابتش 4/1 درآمد ثابت منه اما 2 برابر درآمد ثابتش از کارهای متفرقه درآمد داره (میانگین) که امکانش فقط اینجا هست

خلاصه دیشب این دندون عقله بعد از اینکه رویه پوسیده اش خرد شد ، باعث شد آقای دکتر لثه ما رو بشکافه تا تکه تکه درش بیاره. از دیشب هم تحت مراقبت های ویژه ام تا نکنه اوف بشم. شام سوپ و آب میوه و صبحانه شیر قهوه با تخم مرغ عسلی و ... حال میده ها

Wednesday, January 9, 2008

سفر کوتاه لذت بخش به برکت مدیریت سرما

اینکه چطور میشه کسی که روز دوشنبه ساعت 30/11 توی فرودگاه بین المللی خلیج فارس- عسلویه نشسته و بلیت پرواز بعدی شو رو هم توی جیبش داره ، می تونه روز چهارشنبه ساعت 11 به مشهد برسه ، حکایتی داره که دلیل اصلی اش اینه که ما به فرموده حجه الاسلام و المسلمین پورمحمدی ، وزیر محترم کشور نظام مقدس جمهوری اسلامی ، صلوات به روح پدر کلیه روسایش ، در مدیریت سرما!!! دست آمریکا و اروپا رو از پشت بستیم

البته از کسی که در قتلهای زنجیره ای سابق ... -ای وای باز سیاسی شد؟!! - انتظار دیگه ای هم هست؟ بنده پیشاپیش از اینکه توقع بی جایی داشتم مبنی بر اینکه دوشنبه ساعت 10 شب برسم مشهد پوزش می خواهم و بلکه اعلام می خورم که حقم بوده چهارشنبه بعد برسم مشهد. واقعا که بعضی افراد چقدر بدون توجه به اغراض پلید استکبار جهانی ، از مسوولین انتظارات بیجا دارند؟

Monday, January 7, 2008

تولد ژانویه به شما مربوطه واقعا

خوب. شب ژانویه اومد و ما چیزی ننوشتیم و دلیلش نبود جز قطع تلفن خوابگاه و بی پولی جهت رفتن به کافی نت.
فعلا هم توی فرودگاه عسلویه نشستم توی این روزی که مملکت تعطیل شده و می گن مسافرت نرین که از طریق شیراز برم مشهد.
شبراز ظاهرا - چشم نزنم - مشکلی نیست و کارت پرواز رو گرفتم اما مشهد ... می گن عجیب داره برف میاد.

خلاصه . فردا هم 31 امین سال زندگی ام تمام می شه. سال عجیب و پراز بالا و پایین و شکست و موفقیت
می گم شما نمی دونین این وای فای من چطوری درست شده؟ شش ماهی بود که کار نمی کرد اما الان تا بازش کردم تا فیلم ببینم - امریکن پای!!! - دیدم می گه بیا تو بابا