Monday, September 22, 2008

غافلگیری

امشب این وبلاگ دربست در اختیار می باشد
--------------------------------
...
....
.....
......
.......
سه ردیف اول حرفایی که مربوط به سه هفته بودنت در عسلویه است
ردیف های بعدی هم حرفایی که بهتره نگفته باقی بمونه!س
آخرشم باید بگم هیچ وقت نصفه شب مادرهرمز را اینجوری غافلگیر نکن...ی

Friday, September 19, 2008

دوره مزخرف

امروز 18 روز شد که در عسلویه ام. با سه روزی که تهران و تو راه به سمت عسلویه بودم الان 21 روزه از هم دوریم

دو روز و سه شب دیگه هم

Friday, September 5, 2008

...

دلم برات تنگ شده ، خیلی زیاد

باز هم عسلویه

عرض کنم که
این شروع هم برای این وبلاگ شده یک عادت
یا یک بیماری
مثل این بیماری عسلویه آمدن من
بگذریم
هفته پیش همین موقع داشتیم با مادر هرمز از خونه پدر خانمم می آمدیم بیرون به سمت نمایشگاه خودرو
همونجایی که مردم از سر و کول هم بالا می رفتن - ما هم یکی از اونها- تا ماشین هایی که توی خیابون هست رو ببینن
البته این جمله یک بخشی اش از سهیل عزیزه ، یک وقت ادعای کپی رایت نکنه و وبلاگ منو توقیف نکنه
با قطار ساعت 12 شب آمدم تهرون و عصر شنبه هم دفتر بودم
عصر شنبه توی مترو بودم و داشتم از دفتر شرکت - توی کرج - برمی گشتم اکباتان که مدیر عامل مون زنگ زد
که می تونی بیای عسلویه ، خیلی گرفتاریم
بلیت که نبود ، نه یکشنبه ، نه دوشنبه ، نه لیست انتظار
از تهران تا اصفهان رو با سواری رفتم ، اصفهان تا شیراز رو با اتوبوس و شیراز تا عسلویه رو باز با سواری
ساعت 8 صبح دوشنبه راه افتادم و ساعت 3 صبح سه شنبه عسلویه بودم
و الان 4 روزه که توی کارگاهم
کار آخرشه و کلی کار سند و مدرکی مونده از فرمهای کنترل کیفیت و ادعاهای اضافه کاری و چیزهای دیگه
خلاصه فعلا دفتر تهران و مناقصه بسته شد پرونده اش
با عرض پوزش از دوستانی که شیرینی نخوردن
فعلا باید سماق بمکین