Friday, September 5, 2008

باز هم عسلویه

عرض کنم که
این شروع هم برای این وبلاگ شده یک عادت
یا یک بیماری
مثل این بیماری عسلویه آمدن من
بگذریم
هفته پیش همین موقع داشتیم با مادر هرمز از خونه پدر خانمم می آمدیم بیرون به سمت نمایشگاه خودرو
همونجایی که مردم از سر و کول هم بالا می رفتن - ما هم یکی از اونها- تا ماشین هایی که توی خیابون هست رو ببینن
البته این جمله یک بخشی اش از سهیل عزیزه ، یک وقت ادعای کپی رایت نکنه و وبلاگ منو توقیف نکنه
با قطار ساعت 12 شب آمدم تهرون و عصر شنبه هم دفتر بودم
عصر شنبه توی مترو بودم و داشتم از دفتر شرکت - توی کرج - برمی گشتم اکباتان که مدیر عامل مون زنگ زد
که می تونی بیای عسلویه ، خیلی گرفتاریم
بلیت که نبود ، نه یکشنبه ، نه دوشنبه ، نه لیست انتظار
از تهران تا اصفهان رو با سواری رفتم ، اصفهان تا شیراز رو با اتوبوس و شیراز تا عسلویه رو باز با سواری
ساعت 8 صبح دوشنبه راه افتادم و ساعت 3 صبح سه شنبه عسلویه بودم
و الان 4 روزه که توی کارگاهم
کار آخرشه و کلی کار سند و مدرکی مونده از فرمهای کنترل کیفیت و ادعاهای اضافه کاری و چیزهای دیگه
خلاصه فعلا دفتر تهران و مناقصه بسته شد پرونده اش
با عرض پوزش از دوستانی که شیرینی نخوردن
فعلا باید سماق بمکین

1 comment:

macin said...

هاها ما که خوردیم شیرینی رو بقیه می‌تونن سماقه رو بمکن :D