Tuesday, November 27, 2007

ادامه ماجراهای اصفهان و

عرض کنم که قصد داشتم بازم درباره ماجراهای اصفهان بنویسم ولی این کامنتی که مادرمون نوشته خیلی جوگیرم کرد. ضمنا امشب داشتم تصادفا با این آشنامون که رفته بودیم اصفهان چت می کردم ، البته کاملا تصادفی یعنی آمدم توی اینترنت و دیدم آیکون مسنجرش خاموشه ، بعد گفتم بهش یه پیغام بدم ، نگو از دستی این آیکونه رو خاموش کرده بود
خلاصه داشتیم چت می گردیم ، گفتم بیا کل ماجرا رو تعریف کنیم ، ولی بعدش این اشنای ما گفت ، بیا این ملته بگذاریم در همین حالت بمونن. برای همین عرض کنم که ما هم رو در یک حالت کاملا اتفاقی برنامه ریزی شده توی اصفهان دیدیم. اصلا هم پرواز عسلویه - اصفهان چهارشنبه باطل نشد و من 900 کیلومتر رو با سواری نرفتم اصفهان ها! بعدشم داشتم توی چهارباغ قدم می زدم که دیدم ای بابا! این دختر خانوم چقدر قیافه اش آشناس
باقی خالی بندی ها باشه برای پست بعدی

2 comments:

Unknown said...

میخوای یک داستان 90 قسمتی از این اصفهان گردی بسازی؟ به همه نکات مخصوصا نکات مبهم،مبهم تراشاره کن تا جذاب تر بشه !
راستی شما که با هواپیما از نوع سواری سفر میکنید قطار را هم امتحان کنید به خصوص از نوع حاج آقا دارش!

med said...

حاضرم دو هزار و پونصد کیلومتر با سواری کنار دو تا معتاد بشینم ولی تو قطار کنار یه پیرمرد اصفهانی جانماز آب کش دو متر هم نشینم. ...